۱۳۸۳ شهریور ۲۴, سه‌شنبه

شیار در نوشتار
{در "بایسته‌گی سبک در هست ِنوشتار}



متن ِنوشته‌شده، زمینه‌ای‌ست برتافته از نشانگان، دربرگیرنده‌ی انگاره‌ها و دربرگرفته‌شده با زبان. دال‌ها، و مدلول‌ها و قرارداد‌های دلالت‌گون، همه در این زمینه نهشت می‌کنند، قرار می‌یابند و خود را برای سپوزه‌ی خام و زودرس ِخوانایان آماده کند. در فروبسته‌گی ایدئولوژی ِنوشتارگان ِروز، درهم می‌لولند و در گایه‌ای همگانی پَرسه می‌زنند تا غایت/معنای وجود ِمتن، یعنی زایش ِ"معنای اثر" را فراآورند. سرانجام ِهر گایه‌ای (به فرض ِسلامت ِتخمدان ِکاغذ و جسارت چوکاقلم ِنویسا در سپوختن ِباکره‌گی)، زاد ِ نطفه‌ی بویناک ِمعنادار است؛ صِرف ِشخشیدن ِقلم، این سرانجام را می‌انجامد. اما نوشتار امر ِدیگری‌ست!...

نوشتن در حاشیه‌های کشت‌گاه
متن ِنوشتنی، کشت‌گاهی‌ست بارور و خوان‌خیز که در نخستینی ِنگاه، رَسته از رنگ ِرُستنی‌ها‌ست. با نوشتن ِنوشته، این زمین، شخم‌زده می‌شود و با خیش ِقلم، خویش را برای پیراگیری ِبذر ِنگاه ِخواننده آماده می‌کند. آماده برای دربرگرفتن ِتخم‌های رنگ‌به‌رنگ ِرمزگان. سبک، شاکله‌ی کنش ِنوشتن، در این شیارها که نشانگان ِ شخم‌زنی اند، نهشت می‌کند. فاصله، تفاوت، تفاوط، ژرفنا، موضوع، محتوا، فربه‌گی ِایهام، زهدان ِاستعاره و آشیان ِکنایه، و خلاصه، رنگ ِویژه‌ی دال، همه‌و‌همه به نهش ِقرارگرفت ِاین شیارها، به سبک بازبسته‌اند. این شیارها کجای-اند؟ در متن، اما جایی دور از کانون ِنوشته؛ در حاشیه‌ها، و در متنیت. {در گفتار، این شیارها، مستبدانه در پیش‌گاه ِنظرگیر سخن، نزد ِسوژه‌ی سخن‌گو حفر می‌شوند؛ ازین‌رو، گفتار ِخوانده‌شده، خواناست؛ مانند ِباغچه‌ی منظم ِگفتمان ِفرهنگستانی، مانند ِایدئولوژی، مثل ِآموزه‌های زودیاب ِیک رمان ِخوش‌ریخت!}

نگاه ِنیوشنده: کاشت، داشت،{باز}داشت ِمعنا
در جای‌جای ِشیارهای حاشیه‌ای، دلالت‌های صریح که استبداد ِسوژگانی نوشته (قال ِتقابل ِنویسنده-خواننده) را نمودگار-اند، می‌میرند. این‌چنین این شیارها، کشتارگاه ِقطعیت می‌شوند، و پذیرای ِامر ِتأویلی. آرایش ِشیارها، آوای سبک است. در نیک‌آرایی ِاین آوا، امر ِتأویلی به‌سمت ِکانون ِخواندنی ِنوشته، ترابرده می‌شود و در ترابری‌اش، رسانه‌ی کود برای آن بذرها، نگاه برای نگاه‌ها{ی نیوشنده} می‌شود. کود ِچندگانه‌بودگی، کود ِناسازواره‌گی برداشت، کود ِخوانش‌زا. متن، آماده‌ی کاشت شده: خوش‌وقتی ِشیارهایی که آوا را به سراسر ِمتن می‌رسانند، کود، و درنهایت، نیوشانگاه ِنیوشنده که با خشونت ِاین کشت‌گاه ِکشتارگاه‌وار، شهوت ِخواننده‌گی ورپریده، و سراسر، اشتیاق شده. چشم ِمتن، باردار ِنگاه است. نگاه ِخوانش‌گر( آمیخته در بساوش ِمیل)، در متن می‌افتد. نگاه در نگاه ترامی‌ریزد و دَر دَم، تمام ِمعناهای حاضر بازداشت می‌شوند. این‌سان، در این کشت‌گاه ِگرمسیری، فراخوانی بی‌پایان ِمعناهای میرا آغاز می‌گردد.

بی‌برداشت:
مزرعه‌ی نوشتار را نمی‌توان برداشت کرد. چه‌که برداشت‌ها در آن ِخوانش برداشته می‌شوند! در چنین جایی، هیچ‌ رُستنی ِبرداشت‌پذیری نمی‌روید. معناها، داشته می‌شوند، برنایی‌شان، با نوشتن ِمرگ ِبیان، نوبَرانه از سرشاخه‌های دلالت‌، برگرفته، {باز}داشت شده، و باقی، هرز می‌شوند.{کودی در شیار}. در نوشتار، تنها چیزهایی کاشته/نوشته می‌شوند که با نشستن در سبک، زمینه را برای داشت ِگذاری ِدلالت‌های مضارع و واکاشت ِدلالت‌های آینده آماده می‌کند.
سارهای خوانا به این‌جا نمی‌آیند. گل‌های این مزرعه‌ی بی‌مترسک، چندآوا و رنگارنگ و پروانه‌مرگ اند. نویسنده‌ای که این پروانه‌ها را نگاه می‌دارد، باز می‌نویسد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر