ژکانیده از Moonspell
فرشتهساز
(Angelizer)
ارادهی مهتابین
برای واپسبار افراشته خویش را
گونهی پستاندار برای واپسین شب، نو شده
در گاه ِمهشوری،
کودکان ِبیدهان از پستان ِکلامی که از بیکلامیشان برآمده،
آویزان، گریان،
شیر میخورند
شیرهی نفسشان از سردی استخوانهاشان میتراود
افلیجی خواهی شد
پکیده از باور
درونوادادهای که زیست را گدایی میکند
ابرفرشته – بیهوده، شکلزدوده
ابرفرشته – در بیکسی خفته
بسازخمهای سرشته در سرما
که در جریان ِتباهی درد میکشند
پیکر مینویی ِقهرمانمان درهمکوفته در نفیر ِلذت
اما
خردهدردی پشتاش دریده
ستهمبار در سبکی ِبالها لخشیده
حرام میکند آن نفیر را
کودکان ِبیدهان،
از بیکلامی ِکهنهکلامشان خفه اند
فژاگینجهانشان
از لرز ِاستخوانها شیره میگیرد
افلیجی خواهی شد
تبهگن تخمه
درونواداده و گدای زیست
من، سخرهگر-ام بر این همه
ابرفرشته – بیهوده، شکلزدوده
ابرفرشته – نفسبریدهی خونخواره
شاهد ِابدی نظاره میکند
به بداهه استخوان ِجادو را فراز میبرد
ابرفرشته – بیهوده، شکلزدوده
ابرفرشته – نفسبریده و زخمزده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر