۱۳۸۳ آبان ۱, جمعه

ژکانیده از Evoken

به‌سوی گردباد بَرشو
{
Ascend into maelstrom}


آگاهیده، با مزامیر
یادمان ِخشکیده‌ی آن خام-بارقه‌ی خاکستری
غوغایی‌ست در فردوس،
سرودهای خوشانی و هراسانی
همه گوریده در محتومیت ِاین منزل‌گاه ِمنفور
آه...
چنین نظاره‌ای باید-ام بود؟
گنگ-آفرینه‌ای به یخ‌سانی ِشفقی دلگیر پژولیده
چون خاکستر و خاک
که زمین را همه‌ برده‌گانه گردان اند
پژمریده


آرمیده‌ام
آسوده با هراس ِرویای فرازش‌ام
آن‌سوی گندیده-‌کندک
آسوده‌ام با یاد ِهراس ِ فراخت به آن بلندابلندی که با نفرت آذین گشته‌ بود

نی‌اش سوگ‌چامه‌سراست و بخشا
در پرتوی رنگ‌پریده‌ی فردوس می‌دمد
حال،
خاموشی سایه‌ها
تندیس ِاو،
و دروغي بی‌پرده!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر