ضیافت ِدادار و گناه ِگرسنهنمایان
- اینکه ملتی، سرشت ِامتوار-اش را طی ِسیروز از سال سیصدروزه آذین کند، اینکه پیشنمای فروشگاه ِفرآوردههای ربانی در یک ماه خوشدرخشی کند، هیچ بد(!) نیست!!! چون هم ملت برای حفظ ِاتحاد ِوجه ِنا-سکولار ِاجتماعیت ِخود به چنین بهانههایی نیاز دارد و هم، کیش ِربانی مانند ِهر پیشهی ِسوداگرانهی دیگری بازاری فصلی دارد و مشمول ِدورههای رکود/رونق ِبازرگانی میشود! چه بیم، اگر بازرگانان در این ماه، کمی نان ِقندی بخورند و با اجرای ِآیینی همگانی، همهباهم، خیر و برکت را به بازار ِآنجهانی حواله کنند؟! هیچ.
- اگر قرار است، آیین، کارکردی داشته باشد، آن یادآوری بنیاد و اصالت ِآیینگزاران است. در حقیقت، هر آیین، میکوشد تا روح ِقوم و ناخودآگاه ِجمعی را بهواسطهی کنشهای نشانهای خاص، تنآورده کند و بدینترتیب، بنیاد ِجمع یادآوری شود و از این رهیافت، فردیت ِجمع بازآرایی شود. آیینهای مذهبی، یکسر از این کارکرد دور اند! دوری از این کارکرد، سبب شده تا دال ِاین آیینها آمادهی پذیرش ِهر مدلول بیکسوکاری را داشته باشد. یکی از آنها (البته خُردترین و غیر ِسیاسیترینشان)، خوشمنظری ِجماعت است؛ و زیبایی ِخاصی که هر ناظر از دیدن ِیکریختشدن ِجماعت دریافت میکند{ سُویهی نظامیگرایانهی ذوق است که چنین یکدستشدهگیهایی را زیبا مییابد: زیبایی ِنظم. مدرسه.سربازخانه..}! دیگری (سیاسیتر و پررنگتر)، وحدت است. وحدتی مبارک، حاصل از همگزاردی و همکاری ِفردفرد ِآیینگزاران که به یکپارچهگی ِروح ِانبوهه خدمت میکنند{بازهم سربازخانه: وحدت ِنمادین و زورَکی ِسربازانی که از فرط ِهمشکلی، کور شده اند!}.
- ماه ِنهم، ماه ِمبارکیست. تبریکگوییها، تکبرها، خالهکبرا-بازیها، در آن باب است. ماهی که صومگیران را به روانپالایی و معدهشویی وامیدارد. به محکزنی ِاراده و ارضای ِغریزهی نوعدوستی. چرایی ِفراگیری ِاین ارضا همان چیزیست که هر اندیشگری را قلقلک میدهد! روان با این خودارضاییها پالوده میشود چون وجدان ِکیشدار هرگز آنقدر تازه نیست که برای خود، نداهایی نو و از-آن ِخود-بوده داشته باشد. در مورد ِآسایش ِمعده که گفتنیها کم نیست: سفرهی افطار، رنگینتر از سفرهی هفتسین و پرملاتتر از سفرهی حاجی، مجالی برای معدهآسایی نمیدهد. تمام ِگرسنهگیها، خویشتنداریها و پیشگیریهای یک روز ِتمام، که تلنبار شدهاند و ناگهان، پس از بانگی نکره، برون میپاشند. اینچنین، جدیت، صلابت و خرسندی ِمردانهی صومدار دود میشود و به هوا میرود. شکمبارهگی از نو، تا پگاهی که سرتیپ، بار ِدیگر بیدار-باش کند!
-تجربهی گرسنهگی، بر خلاف ِآنچه بهنظر میرسد، تجربهای عینی به قصد ِدیگرخواهی و دردمندی نیست. این تجربه، بهتمام، خودمحور و خودپسندانه است. آیا آگنیدن ِشکم از غذای کامل ِسحر و سپس تدارکدیدنهای آنچنانی برای غروب، هیچ نسبتی با همدردی با گرسنه دارد؟! هرگز! حتا برنامهها و شوهای نمکین ِتلویزونی به کمک ِضعف ِاین گرسنهگیکشیدنهای چندساعته میآیند! حتا آن شومَن ِخوشگل و نجیب هم از شمای صومدار تمجید میکند. دیگر چه!؟ گرسنهای وجود ندارد!...
- تجربهی دردمندی چیزی نیست مگر عکسی رفوشده از درد-نمایی ِنیکوکار که با افتخار به دیوار سفید ِاتاق ِشیک ِذهن ِخوشباش ِمذهبی آویزان میشود..
- دادار، خود در این ماه، صومدار نیست! گرفتار است، بهحدی که حتا مجال ِنیت را هم ندارد! از آنجا که دستگاه ِآسمانیاش با آنهمه فرشته و ارواح ِابرار و نیکنهاد ِاثیری، توان ِرسیدهگی به حسابهای بستانکار ِصالحان را ندارد، او، خود نیز مشغول ِحسابداری شده؛ برای بندهگان ِخاص ِخود ( نعرهزنان، شکستهسران، گلابزنان و ..)، هم حسابسازی میکند{که این هم ،خود، با شئون ِماه ِصیام نمیخواند!}. ازینرو او صوم نمیگیرد و مقربان ِدرگاه را نیز از صوم معاف میکند تا که روانهی اعمال ِخیر را با سیری ِجاودان ِخویش، بهدقت و رعایت ِامانت، ثبت کند! میگویند "قانون ِحساب ِآسمانی از حساب ِزمینی جداست"؛ این درست! قوانین فیزیکی با سنتهای متافیزیکی ناسان اند، اما مسئله این است: آیا دادگری ِدادار به حسابداری و قانونوریست؟! آیا متافیزیک قانون دارد و یا بهتر است بپرسیم آیا فراقانون ِمتافیزیکی را میتوان همگانی، فراگیر و اجباری کرد؟!
افزونه:
«زیرکی را گفتم این احوال بین، خندید و گفت
صعبروزی، بوالعَجَبکاری، پریشانعالمی!» -حافظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر