ژکانیده از Mourning Beloveth
تصویر ِنازدودنی (رویای خاکسپاری)
{A Haunting Vision/ This Obsequious Dream}
در-تابیده به پیچوتاب ِسبکبار ِسپهر
مهتاب ِرخشا ،
بازتابیده بر آبگینهگی ِابروی آلودهام
زادبومان ِاشتیاق را از سیاهترین خلسه بازمیآوَرد
از ددبارهگی ِدریا
از فسردهگی ِزمین
من،
بیشوق ِنمایش ِژرفترین رویا
در ماتی ِشبانه میگردم
خاموشی ِآفتاب، خموشیام را میخراشد
دربر-ام میگیرد
میمیراند-ام
در نهبود ِمهر ِبارقهی آفتاب ِپگاهی
در دفن ِاو...
در میان ِچرامین پردیسین
آن دورها
تصویری نازدودنی برپاست:
غنچههایی که پیکر-اش پیراگرفتهاند
غنچههایی غمگرفته
اشکانگیزان ِجهانی انگیخته در سرُور
وه...
انگارهی زیبا..
مهرانگیزی ِآفتاب
به سردی ِدستان ِگورشکافام هلا میدهد
بَر-ام میبَرد
دور از دریا
آزاد
ورا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر