۱۳۸۴ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه
کوتاه دربارهی ساختار شکاریدهها
شکاریدهها بدیهی اند. {در جریان ِآگاهی نوشته شدهاند.. میوهی درخودفرورفتهگی نیستند}
گفتمان ِشکاریدهها، سخن از ارتباط است؛ سخنی ناایدئولوژیک، ناسیاسی، نااحساساتیگرا، و رها از بند ِمحدودیتها دگماتیک ِمعمول ِذهنی که درگیر ِهاژهی ارتباط شده. شکاریدهها رفتهرفته به حوزهای برای عرضهی نگرههای اجتماعی ِآنارشیستی میل میکنند. آنارشیزم ِآوانگارد؛ تنهایی در کنار ِدیگران...
نمود ِدوری از خوشبینی (آن نوع خوشبینی ِپارانوید که ماهرانه بر لبهی شکست و بدبینی قر میدهد)، گزندهگی ِشکاریدههاست. این نوشتهها با اینکه نهاده نیستند {تأکید بر "شاید"ها در مقام ِتأیید ِزیرکانهی انگاشتهی آزاد}، اما همچنان واجد ِویژهگی خلندهگی اند؛ دلآور اند. باک ِ"تو" را ندارند {چون از ضرورت ِواسازی ِ"تو" سخن میگویند} و خطرگرانه آسایشگیری را به غیاب ِ"خود" میسپارند. دور از خوشبینی، از هول و ولع، از زنانهگی.
سخن از رابطه، کتاب را برنمیتابد! از یکسو دوری از مشاهدات و احساساتیگرایی ِنیمهشاعرانه و عاشقانه، از سوی دیگر روانشناسیزدهگی ِمبتذل، نویسندهی سخن از رابطه را بازاری میکنند. او ترسوییست که ترس ِخویش از درگیری با تجربه را به وسیلهی علم و عشق لاپوشانی میکند؛ به زبان ِدیگر، نوشتهی او ابژهی خوانا دارد: بیمار ِروانی، معشوق و یا چیزی میان ِاین دو! بههررو نوشتهی وامانده، میان ِمیز ِپرفروش ِکتابفروشی و یک گفتگوی داغ و هیجانی فمینیستی پادرهوا میماند.
شکاریده، بهرهمند از زیرکی گزینگویه، ذهن را آزاد از سیطرهی آموزه-انبارهی نهاد میخواهد. رویارویی ِدرست با گزینگویه زمانی ممکن است که ذهن همهنگام آمادهگی ِ داشت و بر-داشت ِپیشداشتها را داشته باشد؛ یعنی در هنگام ِخواندن آن سطرهای افشرده، داشتهها را چونان ابزار ِخوانش پیش ِرو نهد و درهمینحال انهدام ِواسازانه را بعید نداند.
شکاریدهها، شکریدهها اند. دست ِکم برای نویسنده، ناسفیدانه شیرین اند. چراکه جلوهی عقل ِفعال ِقلم اند؛ صورت ِمادهی نویسندهگی اند؛ خندهی شگرف ِهیولای چشمان اند. نوشتن ِسطرهایی که پیآمد ِنظارهی تمدنشکن اند، آسان نیست! اینگونه سطرها اغلب طی ِفرایند ِسرکوب به شوری ِاشک ِپشت ِپلکمانده درمیآیند، به خراشندهگی ِفریادی برنیامده، به بیهودهگی ِقروچهی دندان، و به کوری ِگرهی پارانوییک.. وقت است تا نوشتن یکی از فروزههای کارکردی را نزد آفرینندهاش فرابگذارد: روانپالایی ِفعالانه...
شکاریدهها تجربهگرایانه اند. {تجربهای که بیش از آنکه تنانی باشد، تنومند است}
حرفهایی که در گیومه، ضمیر ِرخداد واقع میشوند، همهگی افرادی حقیقی اند. ضمایر ِاولشخص و سومشخص، هر دو "او"ی غایب اند (اگرچه گاهی "او" بهجای نویسنده نشسته و من ِنویسنده را از بیرون مشاهده میکند).
دیالکتیک ِاجتماعیت ِشکاریدهها، منفیست. در اینگونه سخن، نخست چهرهی امر ِاجتماعی نقابزدایی میشود، سپس از این چهره رو-در-رو بازپرسی میشود، بدیهیات به محاکمه کشیده میشوند، امر ِاجتماعی کشته شده و از صداقت ِمُردار قدرشناسی میشود. بدینترتیب شکاریده آسایندهی روح ِمالیخولیاییست (در مقام ِپزشک)! این آسایش، عذاب ِدینمرد ِمدرن است!
سطرهای پایانی، فلسفیتر و غیراجتماعیتر اند. چُرت ِمالیخولیایی، لعنت ِخوشبینان و خلاصه رگ ِهرگونه کژفهمی پاره میشود. ضمیر ِاول شخص جز در این بندها، در باقی، من ِنویسا نیست.
شکاریدهها، شکار ِچشمان ِدستان ِقلمدار اند...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر