۱۳۸۴ خرداد ۲۵, چهارشنبه
مستنوشت
و دیگر...
... که نوشیدم
و قلم در دست
اما خم ِسکون ِخموشانهاش همراهام...
... که نوشیدم
و نجواهایی پُراپُر ِآوا
نجواهایی بیصدا
که دست ِقلم را به دست گرفتند
هماره اما...
... که نوشیدم
و بیذهنی ِناب
پُر از تکرار،
پُر از شاد ِتاب...
... که نوشیدم
و رقص ِتنهایی ِتن
تن-ها شده، هایندهی تن و بازندهی لحن
هایش ِتن، و دیگرچیزها که لای لالای تن ِبیبدن آه میکشند..
گسارندهی من...
... که نوشیدم
اما نه نویسا
نمینویسم
خارش خوار-واژههایی را که فنآورانه ستهم ِگزاره دستور میکنند،
فرادهش، جای دیگریست
در آن-جا-من، در آن-من-جا، در آن ِمن ِآنجا، در من ِآن...
...که مینوشم
و نه چیزی
مگر آوا
و نه جایی
مگر آنجا...
...که مینوشم
و هستم
بیوسوسه
تنها هستم
دور از ولوله...
شکوُه، قلم، نا-خطخوردهگی، آوا، فرخوان، دیو، تراگذران ِزمان، انگارهی فرازبان، ناگویندهگی، روانهگی خودِآگاهی، بازی، آگاه ِویرانی،
هیچکس نیست...
جز عشق ِتارینی...
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر