۱۳۸۴ مرداد ۱, شنبه
نگاهی به آلبوم ِ"واسازی ِجهان" اثر ِسوفیا
{Sophia: Deconstruction of the world}
1. در پایانهی عصر (At the end of the Age):
نخستین آهنگ، مانند ِ تمام ِنخستینآهنگهای آلبومهای دیگر در تجربهی گیرای ِآرامش ِتارا-فراگیر آغاز میشود. مانند ِ Aus der welt، My Salvation، بدون ِضربهگان. شبیه به آغازینهی Spite (Filth)، که در آن سردی ِانزواگردانی، پیگیرانه، گوش را با آغاز ِآرام ِروایت ِانحطاط نوع ِانسان، گرم میکند. مردی از ناتوانی ِزمین ِصنعتیشده در کنترل ِتوازن ِزیستمحیطیاش سخن میگوید. این سخن ِبهظاهر کلیشهای و آخرالزمانی، در هم-لحنی سازواری که صدای ِمرد با پیچآوای ِسایش ِفلزات در پسزمینهی آهنگ برقرار کرده، صلابتی گوشگیر مییابد. سردی، سردی ِجهان نیست؛ سردی ِزار-جان ِبیروحیست که در خاک ِجانزدوده منزل از دست داده، و خودآزارگرانه خود را به فراشد انحطاط وانهاده. آرامش، پاد-نویدیست بر آغاز ِآشوبه.
But I feel that we are at the end of the age…...
2. ماشین (Machine)
کوبهگان ِپرطمطراق. گزاف. بمباران ِضرب... منشنمای تارافراگیر ِسوفیا، درست پس از اوگ ِآرام ِآهنگ ِپیش، نمودی دوچند مییابد. ددمنش. پرخاشنده. میلیتاریسم ِپنهان و همهجاگیر ِموسیقی ِتارینی. گزافی ِضربهها، در کنار ِاظهار جنگاورانهای که رگداری ِموسیقی را پاس میدارد، انگیختارِ خوی ِشگرف پرخاش شده. پیشگو به دیو بدل گشته؛ در میان ِکوبهگان، صدای مرد به انسان-ددی بیگوشت و بیپوست میماند که از فشار ِزجرآور ِماشین ِزندهگی، پُرآریغ اما باوقار سخن میگوید. باش ِغمی مات در پس ِاین پرخاش، نمایندهی غم ِانحطاط است.
...I will not feed their machine; I will not participate in their ways...
3. سرنگونی (Downfall)
ارکستریترین آهنگ ِآلبوم. اسپیر ِشیپورها همراه با کوبهگان ِسنگین و پُرآرام، بر زمینهای پرورده. نوایی اندوهگین پس از کشتارِ امر ِسپنتا. زوال ِداد ِقدسی. سرنگونی ِتمام ِچیزهای ِنامادی. غروب ِدلگیر ِخدایان. سرنگونی ِروح...
4. افاده (Condescention)
صنعتیشده. ژخاری به تمام معنا. یکنواخت. نوفهای، راوی تخریب ِماشینیسم. صدای ِضجهای درخودپیچنده شنیده میشود؛ کسی در اتاقی خاکستری با دیوارهای فلزی محبوس شده، او خود را محبوس کرده ( صدای ضجهی فروخورده، به بغضی میماند که در خود میپیچد و روان ِمحبوس را با ژخاری فلزی خراش میدهد). دوباره سایش ِفلز-بر-فلز.. ادامهی ناله و ناگهان به طرزی هولناک ریزخندهی کودکی (از جایی بیرون از اتاق) شنیده میشود... کودک؟ شر؟ یاد؟ رنج؟ هرچه هست، تنها و تنها شنیدن ِهقهقهی محبوس را زجرآورتر میکند. کابوس. نه! در پایان، در کنار ِخندهی معصوم ِکودک، قهقههای ناکودکانه هم شنیده میشود! آغاز ِفلاکت...
5. انسانکشی (Humanicide)
خش ِشیپورها. تصادف تبیرها در امتداد ِکشش ِنوای ساز زهی.. دوباره تکریتم ِکوبهگان، همسرایی ِآرام و نیایشگونهای که در نهان، بذر ِددبارهگی میپاشد؛ همسرایی ِجلادان! نجواگری، شاعرانه به وصف ِهراس میپردازد.. ضجهای (اینبار، عیان و خروشنده وگویا)، نجواگر را همراهی میکند.
One life, one smile, one soul, one line
I'm Panicing…...
6. آلوده (Soiled)
پچپچ ِانسان در میان ِخشخش ِژخار. پچپچهی بازماندگان ِانسانکشی، آنها جداافتاده، زمزمهای پارانوییک را دیوانهوار با خود تکرار میکنند. بر تمامی ِآهنگ، غباری سنگین و مسیرنگ از روحیهی دریدهی زندهگی ِصنعتیشده، سنگینی میکند. بهناگاه، طمطراق ِکوبهگان فضا را میافشراند.. غبار چگالتر میشود. کوبهها تا حد ِخفهگی ِشنوایی، بر گوش میکوبند. ناله یا آواز؟ روشن نیست... نالهی انسان یا آواز شنگ ِنا-انسان... تیک تاک / نغمهی سگساعتی!
7. دشخوار (Severd)
نوایی بهغایت تارافراگیر.. موجی برآمده از سکوت ِتارینی. مجالی برای آرامگرفتن پس از زیست ِسختهی پیشین. آهنگی که به آشکارهگی ِایدهی سبک نزدیک میشود: نهبود ِانسان، هست ِشگرف ِهیچی، فراخوان ِنیستن...
/
{رفتهرفته چیزی برای اظهار باقی نمیماند!}
8. پشیمانی (Contrition)
گرانیگاه ِآلبوم. در اینجا، مارش ِسرنوگونی (Downfall)، هنرمندانه بازنمایی میشود. پشیمانی از پسآیندههای سرنگونی: از افاده، از انسانکشی، از آلودهگی... پشیمانی درست پس از آروین ِدشخوار ِزندهگی در آلودهگی، پسافتاده، آمده. تکضربههایی که در پایان شنیده میشوند، درنگ و افسوس ِبیسود ِپشیمانی را نمود میدهند.
9. نا-نگران (Unperturbed)
کوبهگان ِپراکنده و گسسته. زمینه، نوفهی تارافراگیر. کوبه رفتهرفته نگران میشود. گسستهگیها پیوستاری را شکل میدهند که صدای مرد بر پلکان ِفرازندهاش شنیده میشود. اخخخ.. خندهی کودک...! صدایی که قرار است معصوم باشد (اما هرگز معصوم نیست)! کودک-دد. کودک-ماشین. هیولایی کابوسانگیز. اما اینبار ضجه و دلواپسیای در کار نیست. شاید چون:
...I would rather die...
10. فرجام (Aftermath)
پیروزی ِصنعت. برآمد ِخورشید ِنقرهای بر آسمانی سرخ و بیپرنده. سایش ِگوشخراش ِفلزات. زوزهی شیپورسان ِماشینی هیولایی. مارش ِارتش ِپیروز. آژیر ِمردارکِشان. رقص ِپرچم ِپیروزی بر پسزمینهای از خیزش ِخاکستر ِمردگان.
11. هرزهگی (Depravity)
...
افزونه:
"واسازی ِجهان"، نوای ِانحطاط ِخودساختهی آدمیست. انحطاط ِانسان در سرسام ِزندهگی ِمدرن. "واسازی ِجهان"، موسیقی ِآینده و آیندهگانیست که بیگانه با لاسهزنیهای لوث و مخالفخوانیهای نمایشی ِانجمنهای سبز و ضد ِصنعت (که خود تفالهی افادههای جهان ِسرمایهداری اند)، حتمیت ِتقدیر ِتاریخی ِانسانک را روایت میکند. در این کار، تاراموج ِسوفیا، در آمیزهای نیک با موسیقی ِ Dark-Industrial، ددمنشی ِسهمگین ِاین روایت را پرداخت کرده، ریطوریقای ِاین موسیقی را در به سخنواداشتن ِجهان ِبیانناپذیر این ِانحطاط تنومند ساخته است. انحطاطی که هبوط نیست. انحطاطی که دیده نمیشود. انحطاطی که خود را زیر ِبرق و رنگ پنهان میکند. انحطاطی که روح را خُردخرد میخورد. انحطاط ِپیشروندهای که پیشرفت خوانده میشود. انحطاط ِگونهی انسان. انحطاطی که تنها در روحیهی درخودنگر ِموسیقی ِیکه و سختیاب ِسوفیایی، امکان ِوصف پیدا کرده. در وصف ِدهشت ِاین انحطاط، باید از یکسو از المانهای ساده و صریح ِموسیقی ِکلاسیک (موسیقی ِتکنیکی و مایهداری که به دلیل ِبادسری ِخاصاش، توامند ِتوصیف ِحسهای پیچیدهی امروز نیست) و از سوی ِدیگر، از پلشتی و کالوسوارهگی ِموسیقی ِمتعارف ِمدرن (موسیقی ِسکسی، بازاری و زنانه) دوری کرد؛ و همزمان از ستبری ِپیکرهی موسیقی ِارکسترال و آزادی ِنادیدنی و هیولایی ِموسیقی ِگوشهگزین ِتاراموج بهره برد. سوفیا در "واسازی ِجهان" فاعل ِاین بهرهبرداریست. سوفیا در بستر ِروایت ِانحطاط، راوی ِموسیقیای ِحالات ِاگزیستانسی چون هراس، گمگشتهگی، اضطراب، وانهادهگی و نومیدی شده؛ کارستانی که حتا پندار ِاجرایاش در قالب ِسبکهای دیگر، سترون و نارس خواهد بود.
برای شافع
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر