۱۳۸۴ مهر ۱۲, سه‌شنبه

شکریده‌ها


غریبه، همیشه در رابطه‌ای دوگانه، هم دور است و هم نزدیک. او یک چهره‌ی تام است (با تمام ِرمزها و شوق ِپاکی که برای رمزشکنی در ما برمی‌انگیزد) و هم‌هنگام، یک گنگ ِتام (با صدایی مردارگونه، با تنی حساس به لمس، با نگاهی پارانوید). او دوست‌داشتنی‌ست؛ چون چهری رازدار دارد!

در رابطه‌ی دونفره، تنها زمانی به سخن رومی‌کنیم که توان ِبرقراری ِرابطه در سکوت‌مان نمانده باشد؛ که چشم‌هامان دیگر چیزی برای "نگاه"کردن نداشته باشند، که لبخند‌ها خاموشی ِسبک‌شان را تلف کرده باشند. ما به سخن واداشته می‌شویم و این‌چنین ابتذال و خسته‌گی در هم‌باشی آغاز می‌شود..

نیچه می‌گوید مردم راست می‌گویند چون راست‌گویی آسان‌تر از دروغ‌گویی‌ست (دروغ‌گویی تخیل ِبیش‌تری می‌خواهد!)؛ اما این گزاره درباره‌ی عاشق صادق نیست. او "دروغ" می‌گوید، بسیار هم می‌گوید، تا معشوق "راستی" ِعشق‌اش را بپذیرد. در این‌جا (جدا از درهم‌ریزی ِمرز ِراست و دروغ)، دشواری ِستوه‌آورنده‌‌ای عاشق را مچاله می‌کند.. از یک سو، تعهد ِعاشقانه، گزاردن ِاصول ِاخلاقی را ضرور می‌کند و از سوی دیگر، عشق‌ورزی، یکسره بی‌اخلاقی‌ست!

"من دوست‌ات دارم." گزاره‌ای‌ست به‌ظاهر اخباری که هماره به‌تلویح، انتظار ِپاسخی را از سوی مخاطب‌اش می‌‌کشد؛ گزاره‌ای پرسشی. این گزاره، پاسخ ِخود را تنها در بازتولید ِهم‌شکل ِخود-اش درمی‌یابد. "من هم دوست‌ات دارم.". این پرسش و پاسخ به یکدیگر خبر می‌دهند. این‌دو، دردمندانه می‌کوشند در عین ِاین‌همانی با هم‌دیگر، یکدیگر را پنهان کنند، بپوشانند، کامل کنند؛ به این خاطر، هیچ گاه بسنده نیستند؛ به این خاطر همیشه گشوده‌اند، کهنه نمی‌شوند و گزاره‌های جاودان ِگفتمان باقی می‌مانند.
{«من او را دوست دارم؛ پس حتمن او هم باید مرا دوست داشته باشد!» این دگم ِغالب ِمیان‌کنش ِعاشقانه را همه بدیهی می‌گیرند. سازمان ِگفتمان ِعاشقانه در کلنجار ِناسازگاری ِبلاهت ِاین‌گونه پندارهای ِآهنین با کنش ِ{هرچند} خیال‌ورزانه‌ی عاشقانه شکل می‌گیرد.}

در مرد، خودپسندی ِبچه‌گانه‌ای هست؛ هنگامی که از حالت ِویژه‌ی زنی که به خاطر ِاو غمگین شده، لذت می‌برد، به‌روشنی می‌توان این خودپسندی ِآزارگرانه را دید (الگوی ابژه میل: مادر. لذت از تیمار و نگرانی مادرانه. مرد چیزی از سخن ِاشک ِزن نمی فهمد، جز اشک ِمادرانه!). از آن سو، خودپسندی ِزن بچه‌گانه نیست، دخترانه است (شاید چون زن، زن-در-خود است)! هنگامی که از روحیه‌ی مردی که برای‌اش شادی می‌کند، لذت می‌برد، جز خود، هیچ‌چیز و هیچ‌کس ِدیگر را نمی‌بیند، حتا خود ِمرد را!

او صبر می‌کند، به امید (یا انتظار(!)) ِاین‌که بخشش ِروح‌اش در همراهی با بخشش ِبدن (بخشی از بدن)، تحفه‌ی برازنده‌‌ای برای عشق ِزناشویی شود. وفاداری، ابراز ِایمان، امنیت ِاجتماعی، قرار است همه‌گی تنها با بخشش ِیک شبه‌گوشت به یگانه‌‌شریک ِزنده‌‌گی ِناعاشقانه تضمین شود. این قرار، در ناعاشقانه‌گی پیمان ِاجتماعی، امید و انتظار را خراش می‌دهد. {کارکردگرایی ِباکره‌گی نه تنها هیچ لذتی را برجا باقی نمی‌گذارد؛ اجازه‌ی شکل‌گیری ِعشق و وفای ِعاشقانه را در عقده‌ی همه‌دشمن‌پندار-اش سلب می‌کند.}
{یا}
باکره، عشق نمی‌ورزد. او فقط عاشق می‌شود.

"پ" گفت: «تو را بی‌چهره دوست دارم.» او بی‌آن‌که چهره‌ی مرا ببیند، چنین گفت. این بیان، به عنوان ِوازنش ِچهره‌ی دیگری (دیگری ِخوش‌نمایی که در گفت‌و‌گوی ِمجازی، دیگری شده)، از روان‌زخمی ِوخیم ِ"پ" پرده برداشت. بی‌شک، پیش‌تر، برای "پ" چهره‌ی دیگری ِتام مخدوش شده بود.. "س" بعدتر، راستی ِاین برداشت را تصدیق کرد! {با این حال، چهره‌ی "پ"، لبخند را هنوز می‌دانست}

- او از شهوت، نفرت عمیقی دارد!
- پس او شهوت‌باره است!
{درسی روان‌کاوانه برای "ا"}

در آموزه‌های کنفوسیوسی (عمل‌گراترین مرام ِدینی)، اشتغال برای یک مرد، به قصد ِصرف ِکسب ِدرآمد و اندوخت ِثروت، نکوهیده بود؛ چه‌که عکس ِکار ِراستین، پیشه‌ی این‌چنینی بازدارنده‌ی ِپیش‌رفت ِافق‌های روح می‌شد. امروز، نه به خاطر ِنه‌بود ِروح (که حتا نامیدن‌اش بیهوده شده)، به خاطر ِنه‌بود ِهیچ پای‌گاهی برای اصالت، شغل تنها در شکلی که یکسر از آز ِثروت مایه گیرد، مایه‌ی فخر ِمرد است. {مرد، جانوری شبیه به خر، چیزی شبیه به ماشین ِکمباین، شبیه به دفترچه‌ی حساب ِبانکی)

- چرا این‌قدر کوتاه می‌نویسی؟
- آقای عزیز، شما از ارگاسمِ ِلذت از نوشتن چه می‌دانید؟

نوشتن، نزدیک‌ترین راه برای لمس ِژرف ِمیل‌گری به "دیگری ِهمیشه‌غایب" است. نویسنده، در هر بار نوشتن، مشتاقانه نا-نامیدنی‌بودن ِفضای ِحضور ِغایب ِمحض را می‌پذیرد، اما با این حال، برای این غایب که با نه‌بود-اش ساحت ِنوشتار را برای میل ِنویسنده‌گی آماده کرده، می‌نویسد؛ بی‌از این‌که به خوانده‌شدن دل بندد؛ عشق‌ورزی ِاصیل: در غیاب، خموشانه، در نوری که قلم به کاغذ می‌دهد...


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر