The Sonnet II
از ویلیام وردزورث
غزل 2
خوارمدار غزل را ای منقد ِاخمروی
چنانکه چین از روی کالوسی درمیکشی
{که:}
به لحن ِاین کلید
شکسپیر بر ِدل گشود؛
به نغمهی این عود ِکوچک
افگار ِپتراک آرام گرفت
و هزاران ِسال،
فلوت ِتاسو غزلید
و کامونژ غمبادها به باد داد
غزل، شنگنده بر کبود ِگل ِگواژه
در میان ِتیرهگی
که دانته تاج ِپندار-اش را
همچون روشن ِکرم ِشبتاب
نور ِراه کرد
سپنسر را از زادبوم ِپریان به جنگ ِخیزابگان ِتیره خیزاند
و برای میلتون نیز
که تا ترشیدهرویی به راهاش افتد،
غزل را فراز گیرد به پیروزی و جادوهای روحانگیز
آوخ!...
---
A Divine Image
از ویلیام بلیک
انگارهی سپنتا
قساوت، قلب ِآدمی دارد
و رشک، چهرهای
رُعب، آدمی سپنتاساز
و راز، جامهای
جامه، زرهی گدازیده
آدمی، تفتهی آهنگرخانه
چهره، خاتم ِ کوره اش
و قلب، کوره-راه ِ گرسنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر