۱۳۸۴ آبان ۳۰, دوشنبه

The Sonnet II
از ویلیام وردزورث

غزل 2

خوارمدار غزل را ای منقد ِاخم‌روی
چنان‌که چین از روی کالوسی درمی‌کشی

{که:}
به لحن ِاین کلید
شکسپیر بر ِدل گشود؛
به نغمه‌ی این عود ِکوچک
افگار ِپتراک آرام گرفت
و هزاران ِسال،
فلوت ِتاسو غزلید
و کامونژ غمبادها به باد داد

غزل، شنگنده بر کبود ِگل ِگواژه
در میان ِتیره‌گی
که دانته تاج ِپندار-اش را
هم‌چون روشن ِکرم ِشب‌تاب
نور ِراه کرد

سپنسر را از زادبوم ِپریان به جنگ ِخیزاب‌گان ِتیره خیزاند
و برای میلتون نیز
که تا ترشیده‌رویی به راه‌اش افتد،
غزل را فراز گیرد به پیروزی و جادوهای روح‌انگیز
آوخ!...

---

A Divine Image
از ویلیام بلیک

انگاره‌ی سپنتا

قساوت، قلب ِآدمی دارد
و رشک‌، چهره‌ای
رُعب، آدمی سپنتاساز
و راز، جامه‌ای

جامه‌، زرهی گدازیده
آدمی، تفته‌ی آهنگرخانه
چهره، خاتم ِ کوره اش
و قلب، کوره‌-راه ِ گرسنه



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر