Evoken
Last of Vitality
پایان زیستاری
از بر ِکوهستان ِروح
آنجا که خدایان، کیهان را داودار اند
نظاره کردم
که زندهگی چهسان به یأس ِفژاگین فرومیلخشد
دیس ِنهفته، دیس ِفرهود-ام
نقاب ِتنهایی گشته
و پشتاش اندیشهگان اند که بر آهنگ تباهش ِآدمی گزاف میسرایند
عزلتی به نزد ِنزدیک ِنیروانا
میخواند-ام که بیا، گشت به زهدانام
در بازگشت به خاک
اجل، با قصدی خموشانه از سر ِاعصار بدینجا میرسد
شتابان
چنانکه پیاش حکایتی به جا نماند
جوشههای رنج فرومیخوابند
چون آن آب ِپالودگر که چون مینشیبد میآرامد
وه! در این نهانجای خجیر
پایان زیستاری را چه چشیدنیست!
برای اِد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر