۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه


Moonspell
Opium

تریاق


تریاق، کام یا خواست؟
شهیقی از دل ِبذری شنگ
تخریب
از میان ِاین دود
دیدار ِاشارات ِارُسی ِخدایان ِصغیر بر بلندای وجد

تریاق، و رویایی دیگر
و گیتیانی از تن و گوهرکان ِسرخ ِابیدادی

تریاق، و خواب ِمن در عیش
سوختن با تو
گاه که در من می‌سوزی

تریاق، خیال‌ها می‌پردازیم
که می‌گدازیم به ریشه‌ات
به تو، بکرترین گل
و ما بیتاترین میوه‌گان‌ات

تریاق، در من سوزان و در تو سوز
تریاق، سوخته بر من و سوزیده بر تو


افزونه:
این کامی شرقی‌ست.. که مثل ِگزاره‌ای داغ اما بی‌شور، گذر و گذشت ِخود را فرامی‌خواند، دیر می‌پاید اما و پارها، پارهای زمان را بر بستری فرشین، چیستان ِبی‌معنا می‌کند. این کام ِبی خواب و بی اندیش و سرخ که ساعت‌اش عصر و جای‌اش بر تختی‌ست معلق بر فضای ِدم ِدیگر و زخمه‌ی پیش، کامی‌ است بی‌از گام که پیش از آن که کام را بر تخت نشاند و خجیر بسوزد، دیس می‌سوزد، بر ریخت شار ِمرگ می‌شود و به قصد ِکام برمی‌گردد و حکم ِبازدم می‌دهد...



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر