از میانِ گدارگانِ اثیری، چیزی میجنبد
آن خاموش، آن چاووشیِ غم
هاتفِ احزانِ نامده
آن گجستهی نامناپذیر... میآید
آن یغماگر!
چون سارِ لاشهخواری که فرازِ گورستان میگردد
و ساعتِ خویش میداند،
منتظر، پَرسهها میآورَد
"به خاکستر نشانشان!"
و چون قد میکشند سایهرنگهای تاریکی و
به ژاوِ چیزها میخلند،
او بر کنارههای عاطلِ پَستی
فرود میگیرد
تا درنشاند بذرهای تباهیِ جهان را
خیزخیز، با کلاهکی شوم بر سر
هاتفِ فرجام، آن تقدیرخوار، میآید...
مراقب...
چشم به راه...
به پاس... به انتظار...
با شمایلی ساکن، میایستد بر کرانهای نحس
با نگاهی بینظر، که واقعیت میرماند،
با سرانگشتانِ سفیدِ سفیدِ شبحوش، که تن آتش
میزنند،
با کلاماش، که نجواست،
زندهگی را
از زمینچهرِ انسان میروبد و
روحِ زمین میبلعد
- برای شافع
خاکسترآور
پاسخحذفمیان گدارگان اثیری همیشه چیزکی میجنبد
***
خاموش چاووشی غم
آن هاتف احزان نامده
گجستهی نامناپذیر
آن یغماگر
سار لاشهخوار را ماند
فرازگورستانگردنده
ساعتخویشداننده
پرسهآورنده، پرسههای خودخوارنده
***
چون قد کشند سایهرنگها در جهان
تا به ژاوِ چیزها خلند
اوست بر کنارهی عاطل پستی فرودمیگیرد
بهعزم درنشاندن تخم تباهی
***
خیزخیز
با کلاهک شوم و ردای خاکستر
("با خاکستر نشانشان!" گوید)
هاتف فرجام برمیآید از اثیر
آن تقدیرخوار
مراقب، چشمبهراه، بهپاس، درانتظار
میایستد بر کرانهی نحس
با شمایلساکناش
با نگاهی بینظر که عین را میرماند
با سرانگشتان شبحوش
سفید سفید
که تن آتش میزنند
با کلاماش که نجواست
***
زندگی را
از زمینچهر انسان میروبد
امید را از جبین آسمان
و روح آب را میبلعد
آقاي Nusquam ،
پاسخحذفمن با علاقه کتابهای معرفی شده از سوی شما را دنبال ميكنم. در اين زمينه چند ماهي پيش کتابي به نام «عینیت ایدئولوژی» ، تهران: طرح نو چاپ شده كه مايلم با ذكر آن به وسط بحث معرفی کتاب شما در وبلاگ پاره های منفی بپرم و بپرسم مترجمش شما هستید؟
خوشبختانه خیر!
پاسخحذف