۱۳۹۳ شهریور ۲۵, سه‌شنبه

خورشیدِ گداز


ترجمه‌ای از Melting Sun  از Lantlos (آلبوم / لیریک)


I. جلاجلِ لاجورد

نردبانِ لاجورد را می‌گیرم
تا خورشیدی به فامِ نُژم

کرخت کن من را
کرخت‌ام کن

تا قوسِ بی‌‌زمان‌و‌‌مکان
اثیرِ شیرین، بی‌حس کن من را

کرخت‌ام کن


II. الماس‌های سرخ

می‌خواهم برگردم
مرا به پهنه برگردان
آن‌جا که آسمان جاری ست،
                                  در چشم‌های‌ام
و دیدن سخت می‌شود
مرا به پایین بخوان، برادر

آلاله‌ام شو
به پایین بگیر مرا
از این آسمان، 
            که من این‌جا پراشه ام
                         در نور، در خورشید،  در روز
                         سفرم دراز است و من کوچک

و می‌توانم ببینم امواج را
می‌غرند و بزرگ می‌شوند
هیولای مات و چاق و صورتی 
مانندِ روانداز ای که به خود می‌کشم
و با تو گریه می‌کنم
                      یاد می‌گیرم از تو


III. برج‌های زمردی

دیده‌‌ام تو را
از میانِ خورشید که بوده‌ام


IV. زمین‌های یشمی

بگذار بروم، بگذار بروم
افسوس نخور
آرام شده ام
            و فراموش کرده ‌ام گذشته‌ام را
رودی هستم با جریانی آزاد
من خورشید ام
           جهانی ام که محو می‌شود
دیده‌ام شما را
از میانِ خورشید که بوده‌ام


VI. جانِ طلایی

بسیار جوان بودم
و چیزهای زیادی بود به حس کردن
                            به پای درختِ گیلاس
خوش می‌داشتم نفس کشیدن آن زیر را
هوای دلنشین
و مه-سایی بنفش آن بالا
به بلور آذین شده 
که زمان را دور نگه دارد

مثلِ عسل چسبنده اند
روزهای گذشته
طلای مذاب اند
به سینه‌ات می‌ریزد
خِرسینه می‌نوشی 
این وجدِ بنفش را
تا زمان برگردد
و دوباره حس کنی

  



۳ نظر:

  1. مخم ترکید! شوووووگِیز....

    پاسخحذف
  2. دست ِجان ِ مست را می گیرد و جام اش را به جام ِ طلای ِ پاییز ِ نو می زند. نوش و سپاس

    پاسخحذف