۱۳۹۴ بهمن ۱۱, یکشنبه

سرودی برای گوش‌های ناشنوا در کاتادرال‌های تهی


برگردانی از A Song For Deaf Ears In Empty Cathedrals از Of the Wand and the Moon





پرده‌ها، ‌گدارها، و مرارت‌ها
در دل‌ها، مناسک و رویاها
نیک‌بختی‌های‌ات را برشمار
شب پایان ندارد

بگذار، رها کن، واگذار
خوش‌آ دار آن پوچی را
چیزها که به درون راه دادی
همان‌ها باشند که بمیرانندت

حرفی نگو، لغو اند واژه‌ها
و باقی را زمان خواهد رُفت
شب مقطر است از اشک
به این پوچیِ بی‌مهرِ بی‌هوده

بگذار، رها کن، واگذار
پوچی‌ام را بگیر
چیزها که به درون راه دادی
همان‌ها اند که می‌میرانندت

از مجمرِ خاموشِ عشقی مدفون
هاله‌ای تهی
بالا می‌رود
تو آن ای، باور دارم
اما تنها ترس شاید که چاره باشد
ترسِ واهشتن
که مرا در این پهنه از برف دفن کرده است



Beksinski - Untitled

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر