فراوونیِ مشروب و مشربه و شایعه ست
امشب
توو این کنجِ تاریکِ شهر
دستهی ملوانای شجاع
گرمِ یک قصهی مستانه ان
ازونایی که زهرهی هر جانِ میرایی رو میترکونه
"همسرا و دخترا غیبشون زده!
شبا صدای فریادشون میاد...":
"این همهش رنج و غمه
بسه دیگه این جنون
پیدامون کنین، آهای کمک
صدامون رو میشنوین؟"
فریادشون تا ساحل میاد.
ما به سلامتیِ عروسکای رنج مینوشیم
که گریههاشون چغرترین مردا رو هم میترسونه
و هیچ کسی هیچ چی نمیدونه از این رازِ ترسناک
جز اون مردِ تنهای گندهبویی که اونا بهش میگن اسکوید
کی جرأت کرد در بزنه؟
امشب هیچ مهمونی نداریم.
برین، گم شین
برین همونجایی که بودین.
ها؟ اینجا هیچ زنی نیس،
سؤال بی سؤال
بذار با خودم باشم،
یکی دیگه رو پیدا کن بهش گیر بده.
لباسای پاره پوره
صورتشو پوشونده بودن
طرف داشت یه چیزی رو پنهان میکرد
سرِ جاش میشونیمش.
(چطور جرأت کردن در بزنن،
حالا میبینن
به وقتش، جلوشون درمیام
یه کاری میکنم اسممو یادشون نره
آره، تنهایی
زیادهروی کردم
ولی به همین زودیا اسمم سرِ زبونا میفته
توو شهرت غرق میشم)
"در دلِ شب، ماجراجویانِ شیردل سفرِ دریاییشان را سو
به غریوِ مکرری که از آن مغاکِ سیاه میآمد، آغاز کردند. صدای غریوها که رساتر شد،
در ظلماتِ پیشِ رو، غاری پدیدار آمد و ایشان به صخرههای خطربار راه زدند و درونِ
تاریکی رفتند..."
خوش اومدین! بیاین توو، این عروسکا رو ببینین
ببینین چطور میچرخن، سرحالتون میارن
میپرن، بندبازی میکنن، اونم به چه راحتی
چنین مهارتی تا به حال توو عمرتون دیدین؟
دیری ست که هفت دریا میسپریم، و مردی به گندناکیِ تو
نیافتهایم.
اکنون این زنان را از محنتشان رها میرهانیم، آنها دیگر
لعبتانِ ناراستِ تو نخواهند بود.
بر دورها، در هفت دریا، همه از شجاعت و پیروزیمان خواهند شنید
دیگر از دروغ و دغای دهانِ عفنات نخواهند شنید، از همان
طنابها و نردبانهایات میآویزیمات
نه! امکان نداره!
دوسم داشتن؟!
عروسکای رنج!
هاه، آلبوم لذیذیه ولی زیادی مؤدبی براش! همسرا چیه دیگه!؟ ;)
پاسخحذفهاها؛ موافقم
حذف