۱۳۹۶ آبان ۸, دوشنبه

خلأ را پذیرا باش


برگردانی از Embrace the Emptiness  از Evoken





زاده به ظلماست جنگل، این تابه‌همیشه‌استاده در میانِ جمع
و بر چشم‌هاش واپسین فروزِ آف‌تاب؛
بر گدارِ عشا می‌رود، به آن‌جا که هبه‌ی حیات داده‌اند
فراسوی رویاها ست جهلِ او از گذشته‌ای آ-رام

به خواست‌اش، به شب‌گیرِ بی‌پایان به خواب می‌روی
زوزه‌ها‌ی طاعونِ ایوار، خروشِ اندوه، درتنیده به غامِ طوفان، بر زمین می‌تازند
تاب‌ناک از امید است او، شاهدی ست بر نفخه‌ی طلوعی نو
و سگالی رازآمیز رخصت‌اش می‌دهد به نظاره بر آسمانِ سیاه‌پوش

تا همیشه‌ی ناسوت، از شهدِ خلود می‌نوشد او
اعصار در جست‌و‌جوی تاریک‌ترینِ مرغزار سپرده
و حال شوری مشحون از کین بر دل‌ِ شجامِ او می‌زند
و حال، گرگ‌های خزان فرامی‌خوانند این را، این واپسین شب را..


Zdzisław Beksiński - untitled

۱۳۹۶ مهر ۲۳, یکشنبه

لالایی


برگردانی از Lullaby از Scott Walker & Sunn O)))






امشب
دست‌یار‌م از میانِ شما خواهد گذشت
کلاه‌اش خالی خواهی بود

آهای هیچو،
هیچو

خصوصی‌ترین انتخاب‌ها‌مان
تقاضاهای شخصی‌مان
از جبروتِ خاصِ تو
آواز خواهند شد

آهای هیچو
هیچو

چرا خنیاگران دیگر خانه به خانه نمی‌روند
چرا آوازهاشان را فریاد نمی‌زنند
مثلِ قدیم‌ها؟

بی‌هوده پای دیگر را می‌بندم
بی‌هوده، و حال، پای دیگر

لالایی،
لالا،
می‌توانی بفهمی
دلبرکم
آرامِ من، نازنین‌ام
  - لالایی، لالا
که شاه‌زاده‌گانِ تروا
شوکت‌مند می‌گذرند
بعضی برای همین زاده شده‌اند
می‌توانی بفهمی
که بعضی برای این کار ساخته شده‌اند
بعضی اجازه دارند
وقتی که من لالایی می‌خوانم
لالا،
لالایی،
لالا

امشب،
دست‌یارم خواهد شنید
ترعه‌های مریخ را
و کلاه‌اش خالی خواهد بود

آهای هیچو،
هیچو

خصوصی‌ترین انتخاب‌ها‌مان
تقاضاهای شخصی‌مان
از شکوهِ خاصِ تو
آواز خواهند شد
آهای هیچو،
هیچو

چرا نقاش‌ها دیگر
مازه‌هاشان را سایه‌روشن نمی‌زنند
مثلِ قدیم‌ها؟

بی‌هوده چراغِ دیگری را خاموش می‌کنم
بی‌هوده، و حال، چراغی دیگر

لالایی می‌خوانم
لالا
می‌توانی بفهمی
عزیزکم
آرامِ من، نازنین‌‌ام
   - لالایی، لالا
که شاه‌زاده‌گانِ تروا
شوکت‌مند می‌گذرند
بعضی برای همین زاده شده‌اند
می‌توانی بفهمی
که بعضی برای این کار ساخته شده‌اند
بعضی اجازه دارند
وقتی که من لالایی می‌خوانم
لالا،
لالایی،
لالا

امشب
دست‌یار‌م از میانِ شما خواهد گذشت
کلاه‌اش خالی خواهی بود

خصوصی‌ترین انتخاب‌ها‌مان
تقاضاهای شخصی‌مان
از سیادتِ خاصِ تو
آواز خواهند شد


۱۳۹۶ مهر ۱۷, دوشنبه

با ما اند عتیق‌گان



برگردانی از The Old Ones are with Us از Wolves in the Throne Room






زمستان می‌میرد
خورشاد بازمی‌گردد
هسیرها فرومی‌کشند
روانه اند رودها

زمین بار می‌گیرد
بذرها بیدار می‌شوند
خیش‌ها افسون می‌گیرند
شادمان اند ارواح

آتش افزوران است
دهش‌‌ها داده‌اند
کودکان آواز می‌خوانند
با ما اند عتیق‌گان

در شَوند ایم ما

دوروها به آتش فرمانِ افروختن می‌دهند
و به بادها دستورِ وزیدن
اشباح به رشک می‌نگرند
به انگورها و باده‌های زرین
زیرِ نورِ ستاره‌ها 

خنده‌ها و نغمه‌ها در شب
اشک می‌آورند به چشم‌ها
و جانِ من گرم می‌شود،
در فروگیرِ شب
زنده می‌شود جهانِ مرده 

این‌جا، در سرسرای آنوین
دست‌ناسوده می‌ماند خوراکِ مرده‌گان

اژدهای چهارسر
با چشمانِ شکافته
چنبرزده
زاد آورده
شعله بزرگ می‌دارد،
روانه می‌شود خون