و
اشکالِ سایهوش خیره بودند و پرسهزن
زیرِ گردونِ تاریک و اختربار
آن تاقِ آویخته بر ظهورِ ارض
که با شادانی سیمین زمین میلرزاند
در
روزهای پسین، وقت که مورگُث میگریخت
از
خدایان، و بندهاشان گسست
و
پا بر دیارِ میرایان نهاد
و نشست بر اورنگِ سترگش به شمال
و
آن وقت، به گذشتههای دورادور
پیش
از بودِ آفتاب و ماهتابِ آشنا که
روشنا
بودند ازبرای سفر بر فرازِ جهان
وقت
که نخستبار جنگلهای گوریده گستردند...
مرگ
بر نور، بر قانون، بر عشق
نفرین
بر ماه و این ستارههای برفراز
بادا
که ظلمای کهن درکِشد
مانوی
را، واردا را، فروکشد آفتابِ درخشان را
TurnerMohan - Luthien Dances before Morgoth |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر