۱۳۹۶ بهمن ۱, یکشنبه

تدفین


برگردانی از Interment از Fen






فرومی‌افتم
فرومی‌افتم
 بستم چشم‌های‌ام را، این انگاره‌ها اما همچنان می‌درند

این آف‌تابِ برمحاق... چه می‌تابد
مرض‌گون، این پرتوهای پریده‌رنگ
به میغِ غریب می‌زنند، و رخوتی گوران
هوای فِن را از پاکی عور می‌کند
برمی‌کشند زنجیرهای گوریده‌ی عسرتِ روح
و جانِ درهم‌کوفته به تاریکی می‌کشند

خاک که شکاف می‌خورد به‌خوش‌آمد
رخنه‌ای که جانِ درهم‌دریده را درکشیده
  چون قبضه‌ای فشرده فرومی‌بندد
  دیگر چیزی ندارم

تن‌ام حتا هیچ ندارد
به فرشینه‌ای می‌ماند بددوخته از شکست‌های ماضی
   حمالِ رنگ‌پریده‌ی بی‌جانیِ روح
   خانه‌ای ازبرای خیره‌گی‌های ترسیده‌ی این چشم‌های ملول

هر پیکرپاره‌ی رقت‌بار، پیچکی ست از درد
آتشآگهی از رنج، نفریده‌ای از عذاب
شعله‌ای ست آمیخته به خشمی فاسد
پهنه‌ای از ضعف، طالبِ خاموشی

خاموش کن مرا

طالبِ پایان ام

طالبِ آغوشِ این لاشه‌زار ام
این آرام‌گاهِ فرجامین با درختانِ مرده‌اش

آن‌جا ست کاتدرال همه‌حاضر
یادمانی ازبرای آنان
که به میانِ این سایه‌ها گام برمی‌داشتند

استوار، ناسوده از رنجِ گم‌گشته‌گان
آنان که بی که نشانی گذارند بر این تیره‌گیِ ژرف فرو رفتند



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر