۱۳۸۲ مرداد ۱۶, پنجشنبه

<<شکاریده ها>>
{پس از این و این}


کِی باید نوشت ؟ گاهِ تنهایی بزرگ ، نزد داوران بی-رحم و مهربان درونگی! ونه در گاهِ "افسردگی-به-سوی-تنهایی" که در آن تنها تهوع خود را بازمی بلعیم.

نیچه گفت: انسان درمقام رنجکش ترین آفرینه خنده را آفرید تا در رنج-بری سهمگین اش توان زیستن بیابد!
چه راست! نه بدین خاطر است که زنان بیشتر می خندند؟!...

مرد خانواده یا مرد زندگی باید چگونه باشد؟
او باید باثبات ترین جانور در روزمرگی باشد. هرچه توان لذت-بری بیشتری از هرروزگی داشته باشد، مردِ زندگیِ خوشبخت تری است. از همه مهمتر مردی باثبات در احساس، دگرناشونده، کارگر و مهربان و یک روان-پریش مدرن پنهان !

سنجه ای برای یک نوشته ی ناب: این که در هنگام خواندن اش گویی با "من"ِ غایب مان در"گفت-وگو" ایم.

حرف از وجدان می زنید؟! آیا چندان از وجدان تان خون-گیری کرده اید، آیا وجدان تان چندان تر-وتازه هست که بتوان بر آن تکیه زد، قاضی اش کرد، از آن حرف زد؟!

از فردیت به جمعیت: چه آسان! / از جمعیت به فردیت: چه سخت!

حکایت ِ اصلاحگر و انقلابی: بیشمار بذر گیاه دارید که نمی دانید کدام از آن ِ کدام گیاه است. یکی را می کارید و پس از داشت اش، می بینید که پسندتان نیافتاده؛ در این حالت یا آنقدر از خود مایه می گذارید، آنقدر هنرمند و خردمندید که همان گیاه را می پیرایید تا که پسند افتد؛ یا نه! با کاهلی و شتابزدگی برمی کندیش و بذر دوم را می کارید و چه بسا بذر دوم هم پسند نیافتد و دوباره....

آن گاه که کرداراز سوی جماعت تایید شود، باید در راستی اش شک کرد!

هستند بسیارانی که می خواهند جدابافتگی کنند و خاص باشند؛ اما در این خود-بودگی (که با لفظِ بدِ "خاص" انبوهیزه شده!) به علت دوری ناگزیری که از باهمی های بی-مایه دارد، بسا خسته و دلگیر می شوند. حکم اینان نه خود-بودن (خاص شدن)، بل برون-ایستی از این دنیای جدی است؛ باری! همین بس که گره های هرروزه شان را با نظاره گری زیبایی های جدی این خود-داران اندکی بگشایند. چخه!

جهان آمریکایی نمونه ی کامل یک جهان صورتی شیرین نرم نازِ زنانه ی کاهل کانای لوس ِلوچِ سفیدِ انبوهه-پسندِ الدنگ است. {چیزی شبیه به بهشت شما!}

بپاییم تا زیادتی اندیشیدن، خویش مان را به ماشینی اندیشگون بدل نکند. همواره باید بر این بکوشیم که خویش نااندیشیده مان ، خویش ناب مان را بر اندیشه-ورزی سروری دهیم. {البته تا زمانی که از اندیشنده به اندیشه فرگشت نیافته ایم!}


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر