همهعمر / خیره به شعلهها / به لهبِ خدایان / - خدایانمان
/ که میسوزند
در این پریشانیِ رویایی / در
چشمهام / رنگها میکاهند در دهلیزها
دهلیزهای تهی / گسیل
دارید ریشههایم را / در عرصههای مجهول
اذهانِ آسیمه
زبانهای سندره
مرضِ جان
فرسته از مفقودان / نور میستانند
/ دید از درون میربایند
به اعماق / ظلما برمیآشوبد / در
ما / به قریب / هویدا / و مرئی بیاز ترس
پوست بدَر / دل افشا کن / در
شفق
ای شوکتِ لاجورد / بازگردان / این
آغوشِ سایهگون را
تراگردان ذهن را
به گشتِ ذره
به شکافِ چنده
دیدِ جان / فرسته از احد / حکمتِ
واحد / میدرخشد / راه نشان میدهد / به صعود
خون به سخن میافتد / رودهای
درون میانگیزد
از زهدان تا به زادگاه / بارانِ
بردریا
از خیز تا زمین / نی به صدا
از زاد تا به گور / دمِ عشق به
رهایی
این زنجیرهای ذهن / این خدیوِ
تهی / این ابرهای بر صحنه / از جاگاهِ میانی
از آنجا که در خونمان / هماره
میدانیم
در خونمان هماره میدانیم