۱۳۹۶ فروردین ۳۰, چهارشنبه

دیارِ مرده‌گان











 آن‌جا که کملکانِ جنگل از میانِ درخت‌ها می‌رفت
و همیشه به خیز خاموش می‌ایستادند
درخت‌ها همه، ساکن، آویخته به ظلما
با سایه‌های رنگین بر بشره‌‌هاشان

مانگی نیست آن‌جا، آوایی نیست، صدایی نیست
از دلِ تپنده، منظری شگرف
یک‌باره‌گی بر هر دهر، که هر دهر می‌میرد
تنها به گوش می‌رسد، دور، دور آن‌جا ست
که هر دهر می‌میرد.

ترد به تردیِ ژرفِ نفخه‌یخواب
که هر پژواک به شجامِ مرگ ست
و راه‌ها دراز، راه‌های سایه‌ساخت
آن‌جا که ردِ هیچ پایی نیست

مانگی نیست آن‌جا، آوایی نیست، صدایی نیست
از دلِ تپنده، آهی شگرف
یک‌باره‌گیِ هر دهر، که هر دهر می‌میرد.
تنها به گوش می‌رسد، دور، دور آن جا ست
که هر دهر می‌میرد.


بر دشت، آن جا فروتاختن، و فراختن
سایه‌ها بر پایانِ شب و آبگینه در آسمان
آن‌جا دور، دور آن جا، فراسوی خواستِ روز
و آن‌جا ست دیارِ مرده‌گانِ تباه، آن میرایانِ سرد

آن جا مانگی نیست، آوایی نیست، صدایی نیست
از دلِ تپنده، منظری ست شگرف
یک‌باره‌گیِ هر دهر، که هر دهر می‌میرد.
تنها به گوش می‌رسد، دور، دور آن جا ست
که هر دهر می‌میرد.


بر دشت، آن جا فروتاختن، و فراختن
سایه‌ها بر پایانِ شب و آبگینه در آسمان
آن‌جا دور، دور آن جا، فراسوی خواستِ روز
و آن‌جا ست دیارِ مرده‌گانِ تباه، آن میرایانِ سرد

۱۳۹۶ فروردین ۱۹, شنبه

درخت‌های گریان


برگردانی از The Weeping Trees از Doomed








پس این‌جا ایستاده‌ ای ای جنِ گرگ‌چشم
به گدارِ واخیده تنها دقایق رقم می‌زنند
به بهتِ سیمای سیاهیده‌گان
که این‌جا تنها یک عیار است به حکم‌رانی
نگاه نکن درخت‌ها دروغ می‌زنند
در‌خت‌ها عاجز اند از آمرزیدنِ گناه‌ات

به یسار آن جا برو به راست ضلال
اینک دریاب هرمِ خون‌اش را به واپسین بار

اینک، خون خونِ دلِ مادرت
روانه ست بر دست‌هات

اینک وقت است، حبه را بپذیر
بگذار تا درخت بگذرد از پوستِ سفیدِ تو
واپسین نغمه ست این پیش از آن که شاهِ سیاه به قبضه گیرد به‌تنهایی

در جوارِ درخت‌های ژفیده و گریان
هم‌شیرگان‌ات در انتظار اند

و این رنجِ یأسِ تو ست
می‌دانم دشواریِ دیدارِ این بی‌چهره‌گان را
چه پرزور است اما خواستِ بقا
وقت که چیزها همه هیچ اند
وقت که نخستین برگ‌هات می‌افتند
آن وقت داوری کن

آن بالا در آسمان پرنده‌ها مثالِ روح‌های گریزان
حال، غریوها فروخفته‌اند  دود حاشا نمی‌تواند
دروغ نبود