Birch Book, Vol III: A Hand Full Of Days - White Angel
اشکهای مسافر،
خاطراتِ افگار،
دستهایی پُراپُرِ اعصار،
گدارهایی بودند
که در آنها خانه را میجُستی...
نشانهها میگردند تا گدارهایی را نشان زنند
که ره به شکوهِ روز میبرند
اشکهای مسافر،
خاطراتِ افگار،
دستی پُر از اعصار، دستی بر زمینِ سردِ سخت
آری.. چنان است که میگویند:
گاهِ پیشاسپیدهدمانی سردترینهاست،
چنان که سردِ سختِ زمین خود گواهان است
آه! فرشتهی سپید، هان! فرشته!
نور-ام ببخش
که دیری به شبِ سردِ تار گذرانیده ام
چشمهای کبود و سوزیدهام
رویای صبح را در انتظار اند
دستات را به شیار سای و
اشکهای مسافریات را بیارام
زخمهات را بنواز و بپوشان خاطرهها را به نیازی مهین
چنینست در این پایین:
گاهِ پیشاسپیدهدمانی سردترینهاست،
و تو به مغزِ استخوان
میدانی راهِ بازگشت به خانه چیست
آه! فرشتهی سپید، هان! فرشته!
نور-ام ببخش
که دیری به شبِ سردِ تار بوده ام
چشمهای کبودم، سوختهچشمانِ سوزانام
رویای صبح را در انتظار اند
- برای بی و زهرا
Photo: Brady Dillsworth