۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

فرشته‌ی سپید




 Birch Book, Vol III: A Hand Full Of Days - White Angel

اشک‌های مسافر،
خاطراتِ افگار،
دست‌هایی پُراپُرِ اعصار،
گدارهایی بودند
که در آن‌ها خانه را می‌جُستی‌...
نشانه‌ها می‌گردند تا گدارهایی را نشان زنند
که ره به شکوهِ روز می‌برند

اشک‌های مسافر،
خاطراتِ افگار،
دستی پُر از اعصار، دستی بر زمینِ سردِ سخت
آری.. چنان است که می‌گویند:
گاهِ پیشاسپیده‌دمانی سردترین‌هاست،
چنان که سردِ سختِ زمین خود گواهان است

آه! فرشته‌ی سپید، هان! فرشته!‌
نور-ام ببخش
که دیری به شبِ سردِ تار گذرانیده ام
چشم‌های کبود و سوزیده‌ام
 رویای صبح را در انتظار اند

دست‌ات را به شیار سای و
اشک‌های مسافری‌ات را بیارام
زخم‌هات را بنواز و بپوشان خاطره‌ها را به نیازی مهین
چنین‌ست در این پایین:
گاهِ پیشاسپیده‌دمانی سردترین‌هاست،
و تو به مغزِ استخوان
می‌دانی راهِ بازگشت به خانه چیست

آه! فرشته‌ی سپید، هان! فرشته!‌
نور-ام ببخش
که دیری به شبِ سردِ تار بوده ام
چشم‌های کبودم، سوخته‌چشمانِ سوزان‌ام
 رویای صبح را در انتظار اند

 - برای بی و زهرا

 Photo: Brady Dillsworth

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

قطعه‌ها و پَرشکن‌ها


ترجمه‌ای از بخشِ چهارم از کتابِ قطعه‌ها (مصاحبه‌هایی با ژان بودریار)

ما امرِ واقعی و بداهت‌اش را به‌ساده‌گی می‌پذیریم، چون حس می‌کنیم واقعیت وجود ندارد.
خورخه لوییس بورخس

یکی از ویژه‌گی‌های عصرِ ما، ناتوانی‌اش در مواجهه‌ی مستقیم با شر است. شما می‌گویید: "ما دیگر نمی‌دانیم چه‌گونه از شر صحبت کنیم."

سردرگمی‌ِ اصلی به جابه‌جا گرفتنِ شر (le mal) و بداقبالی (le Malheur) مربوط می‌شود! تقلیلِ شر به بداقبالی و بدبختی، و تقلیلِ خیر به خوش‌بختی. ایدئولوژیِ خوش‌بختی، به خودیِ خود، چیزِ تماماً ناشاد و فلاکت‌باری است!
                      
به نظرِ شما، امروز شیوه‌ی برخوردِ ما با این موضوع گرفتارِ دشواری‌هایی‌ست.

بعضی از تحلیل‌ها به‌لحاظِ نظری درست اند، اما {باید در نظر داشت که} امروز "پذیرشِ" چیزها در شکلِ انتقادی انجام می‌گیرد! هر چیزی به نحوی انتقادی به رسمیت شناخته می‌شود! این {انفعالِ انتقادی، شکلِ} مسلطِ اندیشیدن در روزگارِ ماست. حق با دبور بود؛ او {این شکل از انتقادی‌بودن را} نقادی و تخریبِ هم‌بسته می‌خواند، نقدهایی که به دورِ خویش می‌چرخند و گیج می‌زنند. ما باید این هم‌بسته‌گی و یک‌پارچه‌گیِ موجود میانِ خیر و شر، این نوع از هم‌دستیِ "دیالکتیکی"، را ویران کنیم. ما باید رادیکالیسمِ شر را به آن بازگردانیم.

یک رادیکالیسمِ نا-هستی‌شناسانه! برای دانستنِ این که آیا شر همانا بی‌بهره‌گی از خیر (privation boni) است، این که آیا شر می‌تواند رادیکال یا مطلق باشد، این که شر چه‌ موقع در-خود است و چه موقع برای-خود، چه وقتی اخلاقی است و چه وقتی متافیزیکی، الخ – تمامِ این پرسش‌ها، که مدت‌ها فلسفه و الاهیات را به خود مشغول داشته و خواهد داشت، هرگز دغدغه‌ی شما نبوده اند. در عوض، توجهِ شما معطوف است به اندیشیدن به گونه‌ای از رادیکالیسمِ چندپاره از شر است.

بله، می‌شود این‌جور گفت، چون درنهایت می‌توان گفت که شر متضادِ خیر نیست، چرا که این دو با هم نامتقارن اند. به یک معنا می‌توان گفت که پاره و قطعه یا جزء در رابطه با کل، که خیر است، حکمِ شر را دارد. این مطلب ما را به آن شفافیتِ معروف، یا به بیانِ دقیق‌تر، به "ترانمایی"ِ شر می‌رساند. نیروی محرکِ تمامِ تکنولوژی‌هایی که در رابطه با خیر و خوش‌بختی وجود دارند، شر و شرارت است! از این رو، درنهایت، استراتژیِ کلیِ ما نوعی مقابله با شر به میانجیِ خودِ شر است. این مسأله، در شکلِ هوموپاتیکی که دارد، خود نمایان‌گرِ تحققِ شر است.