۱۳۸۴ مهر ۵, سه‌شنبه


این نوشته ترجمه‌ای‌ است از بخشی از فصل ِششم ِکتاب "ِامریکا" نوشته‌ی ژان بودریار
Translated in english by Chris Turner
کویر تا همیشه
{پاره‌ی دوم}


این تنها زیبایی‌شناسی ِدکور، آذین ِطبیعی یا زیبایی‌شناسی ِمعماری نیست که در این حال‌و‌هوای ِغلیظ و انبسته‌ تخریب می‌شود؛ زیبایی‌شناسی ِبدن‌ها، زبان، زیبایی‌شناسی ِهرآن‌چیزی که ذهن ِاروپایی (خاصه، اروپای لاتین) و منش و ملکه‌ (habitus)ی اجتماعی‌اش را شکل می‌دهد، چیزی از نوع "کمدیا دل‌آرته" *، شور ِسخن‌وری و شوق ِزبان‌آوری و زیبایی ِبیان در روابط ِاجتماعی، درام ِگفتار و بازی ِهوشمندانه‌ی زبان، فضای ِآذینی و ذوق ِنوآوری، تمام ِاین‌ها، تمام ِسامانه‌ی رتوریک و استتیک ِاغوا، جذبه، نمایش، و نیز تضاد و پرخاش ِزیبنده‌ای که در گفتار ِنمایش و فاصله و هنر و شعبده گزارده می‌شوند، محو می‌گردد. جهان ِما هرگز به کویر نمی‌ماند؛ جهان ِما تئاتری‌ست: مبهم و چندپهلو. جهان ِما {اروپایی‌ها} در فرهنگ‌مندی ِموروثی‌اش شنگانه فرهنگی‌ست.

چیزی که در این‌جا نظرگیری می‌کند، غیاب ِتمام ِچیزهاست. از غیاب ِ معماری در شهرهایی که چیزی جز نماهای به‌هم‌ریخته و پاشیده در انبوهه‌ی سیگنال‌ها، گرفته، تا غیاب ِسرسام‌آور ِعاطفه و شخصیت در چهره‌ها و بدن‌ها. خوش‌تیپ، ول، انعطاف‌پذیر، نرم، دل‌پذیر، گوشت‌مند و فربه از سر ِگاو-گرسنه‌گی (Bulimia)** و شدت ِگسیخته‌گی ِهمه‌گانی‌‌ای که پدید‌آورنده‌ی بی‌‌علتی و بیهوده‌گی ِبدن‌ها، خیابان‌ها، غذا و شهر می‌شود؛ شهر، به‌ مثابه شبکه‌ی وارفته‌ای از افراد ِپخشیده، کارکردهای ِپیش‌رونده و بی‌توقف؛ شهر هم‌چون یاخته‌ای متورم که به هر سو می‌خزد و اندامک‌های‌اش را دراز می‌کند و تکثیر می‌یابد.

این بافت، همان آزادراه‌ها، بافت ِهمیشه‌در‌حال‌ ِرشد ِترابری ِورا-شهری‌ست. نمایش ِشکوه‌مند ِهزاران اتومبیل که در روز در آزادراه ِونتورا ، با چراغ‌های روشن، با سرعتی یکسان با یکدیگر، از ناکجا به ناکجایی دیگر در آمد و شد اند؛ این یک کنش عظیم ِجمعی‌ست، غلتان و ناغلتان، بی‌شتاب و بی‌هدف. هم‌آمیزی ِاجتماعی از راه ِِانتقال، به عنوان ِتنها نوع ِممکن برای جامعه‌گرایی در عصر ِحادواقعیت و تکنولوژی ِسیال و نرم. هم‌آمیزی ِاجتماعی‌ای که خود را در سطح، در شبکه، در تکنولوژی ِنرم، فرسایش می‌دهد. {در عوض}در لس‌آنجلس، هیچ فرازبَر یا آزادراه یا عمودبود و زیرزمینی وجود ندارد؛ لس‌آنجلس بدون ِصمیمیت، بدون ِاجتماع، بدون ِخیابان و نماست. بدون ِکانون و مرکز. فضایی فوق‌العاده، زنجیره‌ی شبح‌وار و گسلیده‌ی عمل‌کردهای ِرنگارنگ و نشانه‌های گم‌گشته. نمایش ِپُرزرق‌وبرق ِبی‌تفاوتی و تباهیده‌گی، نمایش ِنظرگیر ِچهره‌ها و نماهای بی‌میل: زدایش ِمدلول ِنشانه‌ها در شهرها، زده‌گی ِروان‌شناسی ِتن‌ها؛ این قدرت ِفضای ِفراخ است، قدرت ِصورت ِکویر، قدرتی ناشی از زدوده‌گی رد(نشانه) در کویر، و در شهر. جذبه‌ای حیوان‌وار و متافیزیکی در کار است؛ یعنی جذبه‌ی همه‌جاگیر ِخشکی و سترونی، جذبه‌ی بی‌واسطه‌ی فضای باز ِباز.

قدرت ِاسطوره‌ای کالیفرنیا نتیجه‌ی گسست ِحاد و سیالیت ِهنگفتی‌ست که سناریو‌ی کویر را به آزادراه‌ها، اقیانوس و خورشید می‌آمیزد. درهیچ جای دیگری چنین پیوند ِدل‌ربایی وجود ندارد؛ پیوند ِفرهنگ با زیبایی ِطبیعی، پیوند ِشگفتی ِطبیعت با وانموده‌ی مطلق؛ ترکیب ِبی‌ریشه‌گی و انفصال ِگزاف با چشم‌انداز ِطبیعی ِخوش‌ریخت و دیرینه‌ی کویر‌ها، اقیانوس و خورشید. در هیچ‌جای دیگر، چنین رویداد‌گاه ِآنتاگونیستی‌ای را نمی‌توان یافت.
در دیگرجاها، زیبایی ِطبیعی وجود دارد اما این زیبایی در جدیت ِگران ِفرهنگ، با معنا و نوستالژی مایه‌ور گشته. فرهنگ‌های نیرومند (مکزیکی، ژاپنی، اسلامی)، بازتابنده‌ی تصویر ِخوار ِما و گناه ِبنیادین‌ ِما هستند. فزونی ِمعنا در یک فرهنگ ِتوان‌مند ِآیینی و بومی، نقاب از چهره‌ی حقیقی ِما برمی‌کشد. در برابر ِاین فرهنگ‌ها، ما، غریبه‌ها، زامبی‌ها و توریست‌ها‌یی هستیم که در خانه‌ای محصور در نماهای زیبای ِطبیعی ِشهر، محبوس شده‌ اند.

در کالیفرنیا، وضع جور ِدیگری‌ست. در این‌جا در فرهنگ ِکویری {کویر ِفرهنگی} همه‌چیز زمخت است. در کالیفرنیا، فرهنگ ناچار می‌بایست کویری باشد، زلال و ترانما، مگرتا چیزها در زمینه‌ای، یکسان و یک‌دست، بدون ِخردترین ناسانی، هم‌‌گون بدرخشند.

پرواز از لندن به لس‌انجلس، در انتزاع ِآرام و نیلگون و لختی ِحادواقعیت‌اش، خود بخشی از {ذات ِ} کالیفرنیا و کویرها‌ست. قلمروزدایی با پیوند‌شکنی ِروز از شب آغاز می‌شود. در این سفر ِهوایی، جدایی ِروز و شب، مقوله‌ای زمانی نیست! مرز ِاین‌دو، یک‌سر به مکان و ارتفاع و سرعت بسته است. در این پرواز ِشمال-جنوب‌گانی، شب، به غباری تیره‌وتار و فراگیر می‌ماند که گرد ِزمین وراگسترده و روز، خورشید، در طول ِپرواز ِدوازده‌ساعته در یک نقطه در سکونی غریب وامانده. این، پایان ِزمان-مکان ِماست؛ حقیقت ِافسون‌زده‌گی ِغربی.

اعجاب ِگرما، متافیزیکی‌ست. اعجوبه‌ی رنگ‌ها: نیلی، ارغوانی، کبودی، شنگرفی، رنگ‌هایی فراورده‌ی تفت ِکندخو و بی‌زمان ِاقلیم. خوی ِمعدنی ِزمین از میان ِدرخشش ِبلورهای برکشیده از زمین اظهار می‌شود. تمام ِعناصر ِطبیعی از هفت‌خوان ِاین تفس‌دان می‌گذرند. کویر، دیگر زمین‌چهر نیست؛ که صورتی ناب، برساخته از انتزاع ِدیگر صورت‌هاست.

وضوح ِمطلق، اصل ِمرزها، خط‌الرأس ِپرشیب، ستهم ِکران‌نماها. مکانی برای نشانه‌های الزام ِآمرانه و گریزناپذیر ِابطال ِمعنا، خودسری و بربریت؛ کویرپیما بی‌آن‌که این نشانه‌ها را ببیند، کویر را می‌پیماید. شفافیت ِمحض و مانا. شهرهای کویری، ناگهان به ته می‌رسند؛ آنها هیچ پیرامون و حاشیه‌ای ندارند، به کوراب‌هایی می‌مانند بر تیغ ِزوال. به لاس‌وگاس، لاس‌وگاس ِبرین (!) نگاه کنید: شب‌ها در غوغاپرتو چراغ‌های فسفری از ابدیت‌اش طلوع می‌کند و سپیده‌دم، پس از فسردن ِشوق و انرژی ِصوری ِخود در شب ِپرتب‌وتاب‌اش، آرام به آغوش ِکویر بازمی‌گردد و بااین‌حال، در گاه ِدمش ِنخستین بارقه، واپسین رمق را برای نوشیدن ِراز ِکویر نثار می‌کند: گسیخته‌گی ِسحرانگیز، تابش ِگاه‌وار و فراگیرنده...

قمار هم‌خویش ِکویر: هیجان ِقمار با حضور ِفراگیر ِکویر در جای‌جای شهر، شدت می‌گیرد. خنکی ِسیستم ِتهویه‌ مطبوع در اتاق‌های بازی در تضاد با سوز و گداز ِفضای بیرون. تنش ِروشنایی‌های مصنوعی و حدت ِتابش ِخورشید. شب‌های قمار با وجود ِتاریکی ِدرخشان ِاین اتاق‌ها در میانه‌ی خاموش ِکویر، روشن اند؛ قمار، برای خود، کویری تام است: وحشی، نافرهیخته، بدوی، در جنگ با اقتصاد ِطبیعی ِبها و ارزش، کنشی جنون‌آمیز برای مبادله. قمار، کویر است؛ با همان مرزها و مرگ‌های ناگه‌آیند-اش، کرانه‌های صریح و شور و خوش‌باشی‌هایی که هیچ اشتراکی را برنمی‌تابند. کویر و قمار، فاقد ِفضای باز. هیجان، در گذر از این دو فضای ِهم‌مرکز و حدزده، به‌سوی کانون ِمشترک ِاین دو فضا، فزونی می‌گیرد. روح ِقمار، قلب ِکویر، فضایی یکه و دیرینه که در آن‌ چیزها بی‌سایه، و پول بی‌ارزش می‌شود. جایی که با فقدان ِحاد ِردها و نشانه‌ها، مردم را به جوینده‌گان ِعجول ِپول بدل می‌کند.


پانوشت:
*: Commedia dell'arte: نوعی از کمدی که از سده‌ی شانزده تا سده‌ی هیجده، در ایتالیا، با پی‌رنگی مشخص و استانده، و با حضور ِنجیب‌زاده‌گان اجرا می‌شد.
**. بیماری ِگاو-گرسنه‌گی یا جوع ِبقر که بر اثر ِآن، انسان هرچه می‌خورد، سیر نمی‌شود. عکس ِآنورکسی



برای ایمان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر