۱۳۸۵ بهمن ۲۲, یکشنبه

نوشته‌ی زیر ترجمه‌ی بخشی‌ست از کتاب ِ"گذرواژه‌ها" نگاشته‌ی ژان بودریار


ارزش

مشخصا ً ارزش رابطه‌ی تنگاتنگی با ابژه دارد، اما آن چه من در این جا بدان می‌پردازم معنای ِمحدودتری از ارزش است که با بنیان‌های تولید و بازار، یعنی کاربرد-ارزش و مبادله-ارزش در ارتباط است. در ابتدا در نظرم کاربرد-ارزش و مبادله-ارزش، و دیالکتیک قراریافته میان ِاین دو، سازه‌ای عقلانی را می‌ساختند که امکان ِتسویه‌ی ارزش و فرآوردن ِمعادلی برای آن که بتواند معنا و توجیه ِمبادله را از بین ببرد، پذیرا می‌شد. انسان‌شناسی دقیقا ًبه همین خاطر به میدان آمده، برای تحلیل بردن ِاین مفاهیم و فسردن ِایدئولوژی بازار، بازاری که به‌ این ساده‌گی‌ها نمی‌توان آن را به عنوان ِواقعیت در نظر گرفت، بازار به‌مثابه ایدئولوژی. انسان‌شناسی، به‌گونه‌ای ما را به جامعه‌ها و فرهنگ‌ها نزدیک می‌کند ‌به‌طوری‌که در آن مفهومی به ‌نام ِارزش چنان‌که ما فهمیده‌ایم اساسا ًوجود ندارد، به‌طوری‌که چیزها دیگر هرگز مستقیما ًبا یکدیگر مبادله نمی‌شوند، بل‌که از رهگذر ِعامل میانجی‌گرایانه‌ی نوعی استعلا، از طریق ِشکلی از انتزاع، مبادله می‌شوند.

در کنار ِارزش ِکالایی، ارزش‌های ِاخلاقی زیبایی‌شناختی هم وجود دارد که به نوبه‌ی خود از طریق ایجاد ِنوعی تقابل و تضاد میان ِخیر و شر، و زشت و زیبا به پیش کشیده می‌شوند... به نظرم می‌آمد که همیشه امکان ِانتشار و گردش ِچیزها به‌گونه‌ای متفاوت {از آن‌چه در واقع هستند} وجود دارد، و درواقع فرهنگ‌های دیگر تصویری از شکلی از سازمان را به دست می‌دهند که در آن استعلای ِارزش، و به‌همراه ِآن استعلای ِقدرت، قرار نیافته است؛ چراکه چنان استعلایی برپایه‌ی دستکاری و حقه‌بازی ِارزش‌ها پا می‌گیرد. مسأله، مسأله‌ی برانداختن ِابژه، و البته نه تنها ابژه، از مقام ِکالاواره‌گی‌اش بود، تا از آن طریق، بی‌واسطه‌گی و بداهت، آن بی‌خردی و بی‌شعوری ِنابی که قیمت نمی‌پذیرد، را بدان بازگرداند. در رویارویی با چیزها، چه ارزش‌مند باشند و چه بی‌‌بها، ما همیشه با امری طرف ایم که به معنای عمیق ِکلمه، خود را به ارزیابی نمی‌سپارد. مبادله‌ای که در این زمینه عملی می‌شود بر پایه‌ی بنیان‌هایی عمل می‌کند که دیگر وابسته به نظم ِتضاد، نظم ِحاکم بر سیستم ِارزش‌ها، نیستند، بل‌که استوار بر نوعی معاهده، نوعی میثاق (pact) اند. تفاوتی ژرف میان ِقرارداد، که توافقی تجریدی میان ِدو شرط یا دو فرد است، با میثاق، که رابطه‌ای دوگانه و دسیسه‌آمیز است، وجود دارد. تصویری از این امر را می‌توانیم در وجوه ِزبان ِشاعرانه دریابیم که در آن‌ها مبادله‌ی وا‌ژه‌ها، و تبادل ِشدت ِلذتی که می‌بخشند، در جایی بیرون از قلمروی ِرمز‌گشایی‌شان شکل می‌گیرد؛ فرای آن که برحسب ِ"ارزش‌ ِمعنایی" عمل کنند. در مورد ِابژه‌ها و افراد نیز وضع به همین گونه است. از این نگرگاه، می‌‌توان پیوندی میان سیستم ِارزش و قلمروی ِاستعلایی ِشکل‌گرفته از آن برقرار کرد. با توسل به معنا، فرد می‌تواند سالار ِزبان شود، بر رابطه سروَری کند (حتا اگر سخن و کم‌و‌کیف‌اش به‌واسطه‌ی سلطه‌‌ی چنین گفتمانی به بازی گرفته شوند)، همین‌سان، برپایه‌ی ارزش ِبازار است که فرد می‌تواند ارباب ِبازار شود؛ همین‌طور بر اساس ِتفاوت میان ارزش‌های خیر و شر است که تعالی ِاخلاقی پا پیش می‌گذارد... تمام ِقدرت‌ها این‌چنین بر اًس ِارزش پا می‌یابند. شاید آرمان‌شهر‌گرا ادعا کند که از ارزش فراتر می‌رود، اما این {دعوی} هم خود آرمانی دست‌اندرکار است، پویشی‌ست برای فهم ِعملکرد ِرادیکال ِچیزها.
واقعیت این است که مطالعه‌ی ارزش عملی بغرنج است: درحالی‌که ارزش ِکالایی را می‌توان فهمید، ارزش ِنشانه‌ای، سیال و فرار است، در بزنگاهی وامی‌پاشد و سوسو می‌زند. در جایی که چیزها همه‌گی در مکر و نیرنگ غرق می‌شوند، آیا ما هنوز می‌توانیم بپنداریم که در جهان ِارزش به سر می‌بریم، یا این که نه، اصلا ًدر وانموده‌اش نفس می‌کشیم؟

شاید ما تا به حال همیشه با اخلاقی دوگانه‌ سروکار داشته‌ایم... می‌گویند که از یک سو قلمرویی اخلاقی وجود دارد، که همان قلمروی ِمبادله‌ی کالایی است، و از سوی دیگر قلمرویی غیراخلاقی هست و آن همانا عرصه‌ی بازی است، جایی که در آن تنها رویدادهای بازی و ظهور ِقواعد ِمشترک اهمیت دارند. به اشتراک گذاشتن ِقواعد امری به‌کلی متفاوت از ارجاع‌دادن به میزانی همه‌گانی و ترازی عمومی است؛ برای این که کسی بتواند بازی کند، می‌بایست تماما ًدرگیر ِبازی شود. این‌سان، رابطه‌ی موجود میان ِمشترکان و درگیران ِبازی هماره دراماتیک‌تر از مبادله‌ی کالاهاست. در چنین رابطه‌ای، افراد، صرفا ًموجوداتی انتزاعی نیستند که بتوان آن‌ها را به‌جای یکدیگر جای‌گزین کرد، هریک با توجه به شرط ِپیروزی یا شکست، هر یک به خاطر ِزندگی یا مرگ، وضعیتی یکه {تبادل‌ناشدنی} دارد. حتا در پیش‌پاافتاده‌ترین صورت‌ها، وضع و شرایطی که بازی‌ به ما تحمیل می‌کند متفاوت از شیوه‌ی تحمیل‌شده از سوی ِمبادله است. بله، این واژه مبهم‌تر از این حرف‌هاست، به‌تر است از مبادله‌ی نمادین صحبت کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر